یلدا
یلدا آمد و غم دل شکستگی تو امان من که هیچ
امان قوم مایا را هم سر برده بود
دل خوش بودم به بوی عطرت که باد هر از گاهی با منت مشامم را نوازش می داد
نیلوفرانه ی یلدای من لبخند مستانه ی توست
و مینای شهر خاموش کلیدش برق چشمان تو
و دیدار تو آخرین معجزه ی خدا...
حسرت یلدای ۹۱
+ نوشته شده در پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۱ ساعت 22:21 توسط بیراهه ای در آفتاب
|
هــدف از تــشکـیــل ایـــن وبــلاگ