هجرانی

شبِ ایرانشهر

جهان را بنگر سراسر
که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود
از خویش بیگانه است.
و ما را بنگر
بیدار
که هُشیوارانِ غمِ خویشیم.
خشم‌آگین و پرخاشگر
از اندوهِ تلخِ خویش پاسداری می‌کنیم،
نگهبانِ عبوسِ رنجِ خویشیم
تا از قابِ سیاهِ وظیفه‌یی که بر گِردِ آن کشیده‌ایم
خطا نکند.

و جهان را بنگر
جهان را
در رخوتِ معصومانه‌ی خوابش
که از خویش چه بیگانه است!



ماه می‌گذرد
در انتهای مدارِ سردش.
ما مانده‌ایم و
روز
نمی‌آید.

۲۳ آذرِ ۱۳۵۷
لندن

احمد شاملو

مرثیه

"در خاموشیِ فروغ فرخ‌زاد"

به جُستجوی تو
بر درگاهِ کوه می‌گریم،
در آستانه‌ی دریا و علف.

به جُستجوی تو
در معبرِ بادها می‌گریم
در چارراهِ فصول،
در چارچوبِ شکسته‌ی پنجره‌یی
که آسمانِ ابرآلوده را
قابی کهنه می‌گیرد.
. . . . . . . . . .

به انتظارِ تصویرِ تو
این دفترِ خالی
تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد؟



جریانِ باد را پذیرفتن
و عشق را
که خواهرِ مرگ است. ــ

و جاودانگی
رازش را
با تو در میان نهاد.

پس به هیأتِ گنجی درآمدی:
بایسته و آزانگیز
گنجی از آن‌دست
که تملکِ خاک را و دیاران را
از اینسان
دلپذیر کرده است!



نامت سپیده‌دمی‌ست که بر پیشانی‌ِ آسمان می‌گذرد
ــ متبرک باد نامِ تو! ــ

و ما همچنان
دوره می‌کنیم
شب را و روز را
هنوز را...

۲۹ بهمنِ ۱۳۴۵

احمد شاملو

بى خبر تصميم نگير

زمان بده!
مثلاً بيا و بگو
تا فلان روز ماندنى هستم
تا فلان روز روى من حساب كن
بى خبر تصميم نگير
تمامِ آدمهايى كه نزديكترينشان را ناگهان از دست دادند
ديگر هيچوقت زندگى نكردند

 

علی قاضی نظام

چقدر شبیه ما دوتاست

خاطره به کنار

حتی اسمم را هم فراموش کردی ،

همین روزهاست که یکی از عاشقانه هایم را

برای کسی بفرستی و ‌بگویی:

ببین این متن چقدر شبیه ما دوتاست .

 

امیر مهدی زمانی