دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد
آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست
از آتش سودای تو و خار جفایت
آن کیست که با داغ نو و ، ریش کهن نیست
بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست
اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست
در حشر چو بینند بدانند که وحشیست
آنرا که تنی غرقه به خون هست و کفن نیست
شعر از وحشی بافقی
+ نوشته شده در جمعه ۱۰ آذر ۱۴۰۲ ساعت 9:53 توسط بیراهه ای در آفتاب
|