بچسب به من!

بچسب به من!
مثل چای بعد از کار؛
مثل دیدار دانه‌ی انگور با لب؛
آن هم وسط تماشای فیلم‌های پر از بوسه؛
مثل خواب بعد از خواندن شعرهای مربوط...

مثل نوازش نرم آفتابِ اول صبح؛
مثل صبحانه‌ی بعد از حمام؛
مثل پیراهنی که اولین‌بار می‌پوشی و آینه از ذوق می‌خندد؛
مثل نشستن پروانه روی دستگیره‌ی در و
کمی دیر شدن!

مثل کفش‌هایی که سمت روز تازه ایستادند؛
مثل سلام پیرمردی که بوی نان تازه جوانش کرده؛
مثل لبخند معشوقه‌ی چشم به‌راه و هنوز زیبایش؛
مثل خودمانی شدن اسم تو با لب‌هایم...

بچسب
بچسب به من
مرا به خودم بیاور
به لب‌هایت
به هرچه قشنگی در دنیاست...

 

شعر از رسول ادهمی

روی یک چهره گیر می‌کنند

لُکنت

فقط از کارماندنِ زبان نیست

چشم ها هم

گاهی روی یک چهره

           گیر می‌کنند

 

شعر از رسول ادهمی

دل زن شبیه به جمهوری ست

جذاب ترین مرد دنیا هم باشی
به زشت ترین زن دنیا بگویی می توانم بغلت کنم؟
پیش بینی این که عکس العمل چه خواهد بود،
اندازه ی احتمال ناچیز است
شاید کتک بخوری
فحش بشنوی و مردم بریزند سرت
عصبانی نشوید گفتم شاید.
اما زشت ترین زن دنیا باشی به زیباترین مرد دنیا بگویی، می شود در آغوش بگیرمت؟
احتمال لبخند بسیار است
خیلی از مردها از امتحان بدشان نمی آید
ولی زن ها
به کیفیت و میزان علاقه می اندیشند
به مدام بودن این احساس
حالا تو فلان هنرپیشه ی محبوب باش
فلان خواننده
فلان مردی که جهانی متاثر از اوست
صورتت لباس عشق نپوشیده باشد و
آن لحظه
چشم هایت عاطفه را به تصویر نکشند
و نگویی تا ته عمر هستی
زود می فهمند
و تو مثل دیگران،
پشت چراغ مردی می مانی
که گونه هاش از گفتن دوستت دارم
سرخ است
و نگاهش سبزترین راهی ست که حین تماشا
سنگینی هر ترافیکی را به جان و جریمه
می خرد
آری مهم نیست که هستی
دل زن شبیه به جمهوری ست
هر کسی حق ابراز وجود را دارد
اما برای او قبل هر چیز
پایبندی به قوانین محبت ،معیار
و میزان، عشقی ست که به پای او می ریزی
شاید بگویی پس این همه زن فلان که گوشه ی خیابان ایستادند چه
آری اما باز ببین به ازای هر یک زن ِ آن طوری
چند مرد کنار می آیند
چند مرد بوق شان را بلند می کنند
تا با اشاره ای فرو کنند در گوش شهر؟

 

رسول ادهمی

مهرت را کجاي دلم

به خدا

دوست داشتنِ تو دست من نیست

خب خودت بگرد ببین

مهرت را کجاي دلم

انداخته اي...

 

رسول ادهمي