قله
از تو و ارتفاعات چشمگیرت
هیچ کس، در قله ای که فتح می کند
ساکن نمی شود
حسن آذری
از تو و ارتفاعات چشمگیرت
هیچ کس، در قله ای که فتح می کند
ساکن نمی شود
حسن آذری
درخت پیر حیاط را هم صدا کن
شکوفه می دهد ، می دانم
حتی در پائیز
حسن آذری
هر چه هواپیما
هر چه قطار تند رو بسازد
به کسی دوستش دارد
هرگز نمی تواند برسد
و دیگر این که فهمیده ام
آدمی
اگر بتواند با سرعت نور حرکت کند
یا سوار سریع ترین موشک ها شود
اندوهش را نمی تواند
پشت سر بگذارد!
حسن آذری
ما همه کارگریم
از کوره اگر در برویم
آجر می شود نانمان
حسن آذری
پس از شنیدن فرمان "آتش!"
سربازی زود تر از همه شلیک می کند
سربازی دیرتر
و دیگر سربازها، در میان این دو
به اختلاف زمانی میان دو شلیک
ما همه سربازیم
آن که زودتر ماشه می چکاند
جلاد
آن که دیرتر شلیک می کند
عاشق
و مابقی ماموریم
گاهی اما یکی
اسلحهاش را
به سمت دهانی نشانه می رود
که فرمان آتش داده است
اوست که تنهاست...
حسن آذری