من آن نیم به مرگ طبیعی شوم هلاک

خاکم  به  سر ، ز غصه  به سر  خاک اگر کنم   خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
من  آن  نیم  به  مـرگ  طبیعی  شـوم  هلاک   وین کاسه خون به بستر، راحت هدر کنم
معشوق عشقی ای وطن ای مهد عشق پاک   ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم

 شعر کامل را در ادامه ی مطلب بخوانید

شعر از میرزاده عشقی

ادامه نوشته

مردی که سر برای ایران داد

بعد از این بر وطن و، بـوم و برش باید رید  

به چنین مجلس و بر کر و فرش بــاید رید  

به حقیقت در عدل، ار در این بام و بر است  

به  چنین  عدل و ، به دیوار و درش باید رید 

آن ‌که بگرفته از او تا کمر ایران گه  

به مکافات، الی تا کمرش باید رید 

پدر ملت ایران اگر این بی پدر است  

بر چنین ملت و روح پدرش بایــد رید 

به  مدرس  نتوان  کرد  جسارت اما  

آن‌قدر هست که بر ریش خرش باید رید 

این  حرارت  که  به خود احمد آذر دارد  

تا که خاموش شود بر شررش باید رید 

شفق سرخ نوشت آصف کرمانی مرد  

غفرالله  کنون  بر  اثرش  باید  رید 

آن دهستانی بی مدرک تحمیلی لر  

از توک پاش الی مغز سرش باید رید 

گر  ندارد  ضرر  و  نفع  مشیرالـدوله  

بهر این ملک به نفع و ضررش باید رید 

ار رود موتمن‌الملک به مجلس گاهی  

احتراماً  به  سر  رهگذرش  بایـد  رید 

 

میرزاده عشقی

(پوزش  از شما ،برای پاره ای از واژگان این شعر)