هر که خواهد گو برآرد گرد از بنیاد ما
در دل پر خون غبار لشکر اندیشه نیست گرد را دست تصرف بر درون شیشه نیست
کار چون گویاست، بیکارست اظهار کمال کوهکن را ترجمانی چون زبان تیشه نیست
محنت دنیا نمی گردد به گرد بیخودان هست سهم شیر حاضر، شیر اگر در بیشه نیست
می کند گرد یتیمی آب گوهر را زیاد حسن بالا دست را از گرد خط اندیشه نیست
هر که خواهد گو برآرد گرد از بنیاد ما این درخت خشک را دلبستگی با ریشه نیست
در دل ما ره ندارد عقل و تدبیرات او عاشقان را جز پری در شیشه اندیشه نیست
به که صائب از خرابات فلک بیرون رویم در خور این باده پر زور، اینجا شیشه نیست
شعر از صائب تبریزی
+ نوشته شده در جمعه ۴ فروردین ۱۳۹۶ ساعت 15:23 توسط بیراهه ای در آفتاب
|
هــدف از تــشکـیــل ایـــن وبــلاگ