من نظر بازم و کم معصیتی نیست ولی
چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد
یاد لبهای تو افتادم و با خود گفتم
غنچه ای بود که گل کرد ولی چیده نشد
من نظر بازم و کم معصیتی نیست ولی
چه بسا طعنه زدنهای تو بخشیده نشد
ای که مهرت نرسیده ست به من باور کن
هیچکس قدر من از قهر تو رنجیده نشد
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند
سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد
شعر از سجاد سامانی
+ نوشته شده در یکشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۶ ساعت 19:32 توسط بیراهه ای در آفتاب
|