به اقتضای مجموعه شرایط موجود ، شعرامروز ایران ، از یک سو ، با افق های روشن و از سوئی دیگر ، با آسیب های تاریکی مواجه است که هریک از این دو پدیده ، به سهم خویش می توانند ، در جریان رشد و بالندگی ، و یا ایستائی و تزلزل هنر فرهنگ ساز و ریشه دار شعر این مرز و بوم ، تاثیر و نقش خاص خود را داشته باشند .

هر چند در طی یکی دو سال اخیر و به شکلی پراکنده ، در برخی از یادداشت ها و نوشته های خویش ، به بررسی و نقد بعضی از معضلات و موانع فراروی بالندگی شعر امروز ایران پرداخته ام ، اما همواره در پی فرصتی مناسب بوده ام تا به صورت مبسوط ، مجموعه ای از این عوامل آسیب رسان را با تفکیکی در حد بضاعت ، شناسائی و چند و چون موضوع را با قابی روشن ، درافق دید شاعران ( بویژه شاعران جوان ) دلبستگان و دلسوزان شعر امروز ایران و همچنین مدیران تصمیم گیر این عرصه بنشانم .
در یک بررسی اجمالی ، حدود 15 محور و موضوع آسیب رسان به ساحت بالندگی شعر امروز را شناسائی و عنوان گذاری کرده ام که در همین فرصت مناسب و تا زمان برگزاری " نخستین کنگره بزرگ شعر نو ایران " سعی خواهم کرد ، در قالب یک سلسله یادداشت ، به بررسی اجمالی این عوامل آسیب رسان بپردازم .


تقابل فرهنگ و هنر پویا و مدیریت ایستا

اگر فرهنگ و هنر نیز ، یک نماد بیرونی و قابل رویت ، همانند " ساختمان پلاسکو " داشت ، آن گاه ، نقش و اثر تخریبی مدیریت های ایستا و کم توان فرهنگی ، و آسیب رسانی آن ها به بنای " پلاسکوی فرهنگ " به روشنی مشهود و معلوم می شد !!!

حیف که بنای فرهنگ و هنر ، فاقد اینگونه نمادی است !
در انتخاب و انتصاب مدیر ، برای بخش های فرهنگی و هنری ، اگر چه داشتن شرایط و ویژگی های عمومی مدیریت ، می بایست مدنظر باشد ، اما جدا از آن ، میزان آشنائی ، شناخت و مهارت آن فرد در زمینه های هنری نیز ، حتما می بایست مد نظر قرار بگیرد .
هنرمند واقعی ، خلاق است و نوآفرین و به همین سبب همواره در پی تغییر وضع موجود است ، اما شخص مدیر غیر فرهنگی ، همواره مدافع وضع موجود و در اندیشه تثبیت همین وضعیت است و درست در همین نقطه است که تقابل فرهنگ و هنر پویا با مدیریت های عیرفرهنگی و ایستا ، آغاز می شود .
حضور و وجود این گونه مدیران ایستا در عرصه ی فرهنگ و هنر ، همواره یکی از چالش های اساسی بین هنرمندان خلاق و مدیران نا آشنا به مقوله ی هنر پیش رو ، بوده است و خواهد بود !
مدیر فرهنگی و رتبه بالای یکی از بزرگترین دستگاه های فرهنگی کشور ( با پیشینه فرهنگی و هنری نامعلوم ) در همین دهه ی گذشته ، از گرد راه نرسیده ، جوگیر می شود و ادعا می کند ، که چنان شرایطی فراهم می کند تا در ظرف دو سال ، همین نویسندگان کشور ، بتوانند حداقل ده رمان در تراز " جنگ و صلح " تولستوی خلق کنند . و همین مدیر رتبه بالا ، به مدیران میانی و نویسندگان جوان توصیه می کند که حتما رمان های " آقای دن آرام " را بخوانند !!!
حداقل در طی همین یکی - دو دهه اخیر ، می توان نمونه های قابل ملاحظه ای از این گونه مدیران غیر مرتبط با مقوله ی هنر را در دستگاه های گوناگون فرهنگی کشور سراغ گرفت و نشان داد !
یکی از دستاورد های شاخص این گونه مدیران ( به بیان عامیانه ) در هم آمیختن دوغ و دوشاب و مساعد کردن ناخودآگاه شرایط ، برای کنار کشیدن و یا کنار گذاشتن چهره های برجسته هنر کشور و فراهم شدن و فراهم آوردن زمینه مناسب ، برای جلوس چهره های درجه دو و درجه سه هنری( که عموما فاقد هر گونه خلاقیت و نوآوری می باشند ) در عرصه های طراحی و تصمیم گیری فرهنگی - هنری کشور است .
در نتجه وجود و اعمال چنین مدیریت های ناکارآمدی است که :
- بعد از گذشت قریب 4 دهه ، شاعران درجه دو و یا درجه سه قبل از انقلاب ، نامزد دریافت جایزه شعر فجر می شوند !
- جایزه شعر فجر را به شاعران مرده اهدا می کنند . یک نمونه آن ها ، شخصی است که حتی خود شاعران ، ایشان را به عنوان شاعر این روزگار نمی شناسند !
- سال های سال است که مبادرت به تکرار برخی طرح های ناکارمد و غیر موثر می کنند ، طرح هائی که خود این مدیران ، حاضر به یک بررسی و ارزیابی ساده از میزان اثرگذاری آن ها نیستند . مثل طرح هفته کتاب !!!

در بخش نخست، اشاره شد، که خلاقیت، تغییر و نوآفرینی ، عنصر ذاتی "هنر" است به همین سبب، هنرمند در عالم هنر ، همواره در پی تغییر وضع موجود و به تعبیر حافظ " شکافتن سقف فلک " و در انداختن " طرحی نو " می باشد ! در سوی دیگر این معادله یا معامله ، مدیر فرهنگی قرار دارد که این مدیر اگر از سنخ و از جنس هنر باشد "معامله ای برد - برد" اتفاق می افتد ، در غیر این صورت ، نتیجه ی کار ، چیزی جز "معامله ی باخت - باخت" نخواهد بود !
اشاره شد که مدیر فرهنگی ، علاوه بر مجهز بودن به دانش و بضاعت عمومی مدیریت ( به عنوان شرط لازم ) حتما می بایست دارای درک هنری و شناخت مناسبی از هنرمندان مطرح و اثرگذار (به عنوان شرط کافی مدیریت هنری) حوزه ی فعالیت خود باشد تا بتواند زمینه جذب ، حضور و نقش آفرینی هنرمندان تراز اول را فراهم کند .

متاسفانه باید گفت، طی چند دهه ی اخیر ، تعداد و نسبت جذب و حضور مدیران کارآمد فرهنگی یا به تعبیری مدیران پویا (با ویژگی هائی که بر شمرده شد) در دستگاه های گوناگون فرهنگی کشور ، خیلی ناچیز بوده و هست .

تفکر مدیرانی که از جنس هنر نبوده ( مدیران ایستا ) همواره مبتنی بر حفظ وضع موجود و نوشتن دیکته از روی دست مدیران قبلی بوده و هست ! لذا از هرگونه نوآفرینی و شکل گیری طرح های نو ، به شدت نگرانند و معمولا رغبتی در این زمینه نشان نمی دهند !
چنین است که نفس شعر امروز و شاعران خلاق ، در زیر فشار طرح ها و برنامه های تکراری و کم رمق " مدیریت های ایستا " و " مدیران فرهنگی ناکارآمد " به شماره افتاده است !
بخش عمده ای از مدیران فرهنگی کشور (در سطوح مختلف و در دستگاه های گوناگون) طی این سال ها ، تا در پشت میز مدیریتی قرار گرفته اند ، یکی از عمده ترین برنامه ها ( یا به قول خودشان طرح ) هائی که به اجرای آن مبادرت کرده اند ، راه اندازی یک یا چند مسابقه شعر ( به مناسبت یا بی مناسبت ) بوده است !! برگزاری حدود 200 مسابقه شعر ، در طی یک سال در کشور !!! واقعیت دردانگیزی است که نتیجه شگفت آن ، شکل گیری طیف گسترده ای از " شاعران مسابقه ای ! " در این برهه زمانی است !
این پدیده ی تلخ ! یکی از دستاوردهای خاص همین " مدیریت های ایستای فرهنگی " است !

به عنوان " معترضه " بد نیست به این نکته اشاره شود ، که پس از انتشار خبر و فراخوان " نخستین کنگره بزرگ شعر نو ایران " و بی آن که در این فراخوان ، حرفی از مسابقه ، به میان آمده باشد ، به یکباره با سیل پرسش هائی از این دست مواجه شدیم :
- مسابقه شعر کنگره ، چند نفر برگزیده دارد؟
- داوران این مسابقه ، چه افرادی هستند ؟
- چه نفر از شاعران برگزیده مرد و چند نفر زن خواهد بود ؟
- برای سلامت مسابقه ، چه تضمینی وجود دارد ؟
- جوایز این مسابقه ، چه مبلغی است !؟ و ...
از این واقعیت تلخ ! در این سطح و با این حجم ، آگاه نبودم . شکل گیری " نسل شاعران جایزه بگیر " !!!
وقتی در انتخاب مدیر فرهنگی ، میزان وابستگی جناحی ، ملاک اول می شود ! چنین نتیجه ای طبیعی است !

در سرآغاز این سلسله مباحث ، یادآوری شد که حدود 15 عنوان آسیب اثر گذار برای جریان شعر امروز شناسائی شد که عمده ترین آسیب ، همین تقابل "مدیریت های ایستا" با جریان جدی" هنر خلاق و شعر پویا " ست .

در پایان همین مبحث ، بی مناسبت نیست که به برخی از ویژگی های اصلی " مدیر و مدیریت های ایستا " در بخش فرهنگی اشاره شود :
- عموما سعی در کنار گذاشتن یا کنار کشیدن هنرمندان خلاق ، شاخص و به یک معنا تراز اول ، از عرصه ی مدیریتی خود دارند ، چون این گونه هنرمندان،صاحب اندیشه و رای مستقل بوده ، به راحتی مطیع نمی شوند و با برنامه ها و طرح های تکراری و نا کارآمد همراهی نمی کنند !
- معمولا از انتقاد و همچنین نظرات و پیشنهاد های نوین روی گردان بوده و از آن ها استقبال نمی کنند.
- در مجموعه مدیریتی خویش ، زمینه ساز حضور هنرمندان !!! درجه دو و سه ، وزمینه پرداز میدان داری این گونه افراد می شوند .
- برنامه هایشان ، عموما ، روزمره ، تکراری و فاقد چشم انداز روشن است .
- نگاه شان عموما کمی گرا ، عدد محور و فاقد استنباط های کیفی است .
- حفظ میز مدیریتی ، دغدغه ی اول و آخر "مدیران ایستا" ست !

صفات متفاوت این سه تخصص !!!

1- شاعر
2 - منتقد
3 طراح و صاحب نظر

چنان که اشاره شد ، عمده ترین آسیبی که گریبانگیر شعر امروز است ، حضور مدیران کم دانشی و کم آگاهی است که از جنس و از سنخ هنر و شعر نیستند و از بد روزگار ، تیشه به دست ، پای در عرصه ی مدیریت این بخش گذاشته اند و طی همین دو - سه دهه اخیر ، موجب شده اند تا آسیب های مهلکی بر ستون ها و بر پی پایه های پلاسکوی فرهنگ و هنر وارد آید !
این گونه مدیران بیگانه با عالم هنر و کارنابلد ، که از آن ها با عنوان " مدیران ایستا " نام برده شد ، به سبب شناخت سطحی و ظاهری که از تخصص بنیادی شعر دارند ، تصور می کنند که در عرصه ی ادبیات و شعر ، یک شاعر خوب ، حتما باید یک منتقد و یک صاحب نظر خوب نیز باشد ، و از این نکته اساسی غافل هستند که بیش از 70 تا 80 در صد شاعران خوب ، صرفا شاعرانی ذوقی هستند که آفرینش هنری آن ها فقط و فقط ، مبتی بر استعداد و جوهره ی ذاتی شعر آفرینی آن هاست ! بی آن که در پشت آفرینش های ادبی و شعری شان ، پشتوانه ای از دانش ، حکمت و آگاهی های در خور توجه ادبی وجود داشته باشد ، این گونه شاعران صرفا ذوقی به سبب دانش شعری محدود و سواد و اندیشه ی محدود تر ، نه در عرصه ی نقد و نظر ، حرفی برای گفتن دارند و نه در حوزه طرح و برنامه های ادبی دارای رای و پیشنهاد های موثر و کار بردی می باشند .

بسیاری از مدیران شاغل در دستگاه های فرهنگی - هنری دولتی ( دولت به مفهوم عام ) یعنی دستگاه هائی که از اعتبار و بودجه های دولتی یا عمومی تغذیه می کنند ، آگاهی لازم از تفاوت اساسی صفات یاد شده ( شاعر ، منتقد ، طراح و برنامه ریز فرهنگی ) را نداشته و ندارند و به سبب همین کم آگاهی مدیران ایستا و باور های اشتباه آن هاست ، که تیشه ی یکی از مهلک ترین آسیب ها ( در طی چندین دهه ی اخیر ) بر ریشه های پلاسکوی فرهنگ فرود آمده است !

همین مدیران ایستا با دعوت و میدان دادن به طیف شاعران ذوقی ، انتظار دارند تا آن ها در عرصه طراحی برنامه ها و در حیطه فعالیت های مبتنی بر نقد و نظر ، نقش آفرینی کنند ، غافل از آنکه شاعران ذوقی از داشتن چنین بضاعتی بی نصیب هستند !

برای برنامه ریزی طرح های مهم فرهنگی - ادبی ، به قول خودشان ، مثلا " ستاد " تشکیل می دهند ، از 15 تا 20 شاعر دعوت می کنند ، از این جمع ، دو - سه نفرشان ، صاحب رای و نظر بوده و حرفی برای گفتن دارند ، اما اکثریت از طیف همان شاعران ذوقی هستند که در طی جلسات ، صرفا سرشان به کار خودشان مشغول است ، فقط به دیگران نگاه می کنند و در آخر همه ی هوش و حواس شان ، معطوف به این نکته است که نگاه و نظر مدیریت فعلی به کدام سمت و سوست ، تا آن ها نیز درست دستشان را در همان جهت بالا ببرند !!!

حاصل چنین ستادهائی ، در نهایت تصویب و تکرار همان مکررات مدیران پیشین است ! بی هیچ نقش مهم وتاثیر گذاری در جریان رشد شاعران و بالندگی شعر امروز .
.
مدیریت های ایستا ، تحت تاثیر و به تبع و تقلیداز
برنامه های بخش خصوصی ( با دعوت از همان شاعران ذوقی ) مبادرت به تشکیل دوره ها و کارگاه های آموزشی شعر ( به صورت رایگان ! ) می کنند ، اما بعد از دو - سه جلسه ، با تعطیلی این گونه جلسات مواجه می شوند ! در طرف مقابل ، دوره ها و کارگاه های موسسات بخش خصوصی ( با دریافت شهریه از هنر جو ) با قوت به فعالیت خود ادامه می دهند ، کشش و جاذبه دوره ها و کارگاه های بخش خصوصی ، به گونه ای است که حتی برخی از هنرجویان ، برای شرکت در این جلسات ، هر هفته ( علی رغم همه ی مشکلات ) از شهر های دور و نزدیک ، خود را به تهران می رسانند تا در این دوره ها و کارگاه ها شرکت کنند !

این در حالی است که بخش خصوصی ، هیچ مجال و میدانی برای شاعران صرفا ذوقی ، به عنوان استاد دوره های خود فراهم نمی کند . استاد دوره و کارگاهش را ازبین چهره های شاخص و منتقدان و صاحب نظران متخصص انتخاب می کند تا بتواند به نیاز واقعی شاعر جوان و هنرجوی علاقه مند شعر امروز ، به درستی پاسخ بگوید .

با این وجود ، مدیریت های ایستای بخش دولتی و عمومی ، از درک این واقعیت روشن عاجز هستند و نمی دانند که شاعر ذوقی ، توان و سواد لازم برای آموزش دادن به هنرجوی جدی ، بامطالعه و علاقه مند به مباحث دقیق و فنی شعر امروز را ندارد ! به سبب همین ناآگاهی ، مجبور است تا همچنان اشتباه گذشته را تکرار کند ، بی آنکه بداند ، چرا دوره ها و کارگاه هایش ، نیمه کاره ، بازهم به تعطیلی کشیده می شوند !!!

 

 آسیب شناسی شعر امروز از نظر محمدرضا عبدالملکیان