با تو 

آفتاب

در واپسین لحظات روز یگانه

به ابدیت لبخند می زند .



با تو یک علف

و جنگل ها همه ،

با تویک گام و

راهی به ابدیت .

ای آفریده دستان واپسین !

با تو یک سکوت و

هزاران فریاد .



دستان من از نگاه تو سرشارست .

چراغ رهگذری

شب تنبل را 

از خواب غلیظ سیاهش بیدار می کند

و باران

جویبار خشکیده را

در چمن سبز

سفر می دهد ....

 

احمد شاملو