ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما ،اما
گرد بام و در من بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری، نه ز دَیّار و دیاری، باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین دَر وطنِ خویش غریب
قاصدِ تجربه های همه تلخ با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو. ، فریب
قاصدک هان، ولی ... آخر ... ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آی! کجا رفتی ؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمعِ شعله نمی بندم
خردک شرری هست هنوز ؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند
مهدی اخوان ثالث
+ نوشته شده در یکشنبه ۷ آذر ۱۳۹۵ ساعت 21:56 توسط بیراهه ای در آفتاب
|