به گریه می افتم
برای مردانی که در صف نانوایی
چنگ به یقه ی هم می زنند
دهانشان پر از فحش و
نفرین و نفرت می شود
اما یادشان می رود
سفره هایشان را
به نمکی کوچه ها فروخته اند

 


شعر از تیسا کایر