که بار عشق برای فرشته سنگین بود
و کلْمه بود و جهان در مسیر تکوین بود
و دوست داشتن، آن کلْمه ی نخستین بود
و عشق، روشنی کائنات بود و هنوز
چراغ های کواکب، تمام پایین بود
خدا امانت خود را به آدمی بخشید
که بار عشق برای فرشته سنگین بود
و زندگانی و مرگ آمدند و گفته نشد
کزین دو، حادثه ی اولی، کدامین بود؟
اگر نبود، به جز پیش پا نمی دیدیم
همیشه عشق، همان دیده ی جهان بین بود
به عشق از غم و شادی کسی نمی گیرد
که هر چه کرد، پسندیده و به آیین بود
اگر که عشق نمی بود، داستان حیات
چگونه قابل توجیه و شرح و تبیین بود؟
و آمدیم که عاشق شویم و درگذریم
که راز زندگی و مرگ آدمی، این بود
و دوست داشتن، آن کلْمه ی نخستین بود
و عشق، روشنی کائنات بود و هنوز
چراغ های کواکب، تمام پایین بود
خدا امانت خود را به آدمی بخشید
که بار عشق برای فرشته سنگین بود
و زندگانی و مرگ آمدند و گفته نشد
کزین دو، حادثه ی اولی، کدامین بود؟
اگر نبود، به جز پیش پا نمی دیدیم
همیشه عشق، همان دیده ی جهان بین بود
به عشق از غم و شادی کسی نمی گیرد
که هر چه کرد، پسندیده و به آیین بود
اگر که عشق نمی بود، داستان حیات
چگونه قابل توجیه و شرح و تبیین بود؟
و آمدیم که عاشق شویم و درگذریم
که راز زندگی و مرگ آدمی، این بود
شعر از حسین منزوی
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۶ ساعت 18:31 توسط بیراهه ای در آفتاب
|