پدران و فرزندان

هستی
بر سطح می‌گذشت
غریبانه
موج‌وار
دادش در جیب و
بی‌دادش بر کف
که ناموس و قانون است این.



زندگی
خاموشی و نشخوار بود و
گورزادِ ظلمت‌ها بودن
(اگر سرِ آن نداشتی
که به آتشِ قرابینه
روشن شوی!)
که درک
در آن کتابتِ تصویری
دو چشم بود
به کهنه‌پاره‌یی بربسته
(که محکومان را
از دیرباز
چنین بر دار کرده‌اند).



چشمانِ پدرم
اشک را نشناختند
چرا که جهان را هرگز
با تصورِ آفتاب
تصویر نکرده بود.
می‌گفت «عاری» و
خود نمی‌دانست.
فرزندان گفتند «نع!»
دیری به انتظار نشستند
از آسمان سرودی برنیامد ــ
قلاده‌هاشان
بی‌گفتار
ترانه‌یی آغاز کرد

و تاریخ
توالی فاجعه شد.

۱۳۴۹

احمد شاملو

مردن امر ساده ای ست و در مقابل خستگی زندگی چون سفری ست

مردن ، امر ساده ای ست
و از زندگی کردن
       بسیار آسان تر است

تمام خفقان مرگ
      در مقابل یک شک
             در مقابل یک حرص
                        در مقابل یک ترس
               در مقابل یک کینه
در مقابل یک عشق
هیچ است

مردن امر ساده ای ست
و در مقابل خستگی زندگی
چون سفری ست که
             در یک روز تعطیل می کنیم
و دیگر هرگز باز نمی گردیم .

 

شعر از بیژن جلالی

لااقل "عشق" از زندگی نجاتمان خواهد داد

اما اگر هیچ چیز

نتواند ما را از مرگ برهاند

لااقل "عشق"

از زندگی نجاتمان خواهد داد ...


شعر از پابلو نرودا

زندگی افتضاح قشنگی ست

زندگی
افتضاح قشنگی ست
هر چه بیشتر در آن غرق میشوی
بیشتر نمیمیری...!


شعر از جلال پرآذران

زندگی باید به پایان برسد ولی عشق نه

عشق از دست رفته هنوز هم عشق است.

فقط شکلش عوض می‌شود، همین.

دیگر نمی‌توانی لبخند عشقت را ببینی یا برایش غذا ببری یا موهایش را نوازش کنی و یا با او برقصی.

اما وقتی این حس‌ها ضعیف می‌شوند، حس‌های دیگر قدرت می‌یابند.

خاطرات!

خاطرات شریک‌ات می‌شوند، تو آن را غذا می‌دهی، بغلش می‌کنی، با آن می‌رقصی.

زندگی باید به پایان برسد ولی عشق نه.

 

میچ آلبوم
از کتاب: پنج نفری که در بهشت به ملاقات شما می‌آیند

فرآیندِ از دست دادنِ مداوم

از یک جایی به بعد

زندگی چیزی بیشتر از

فرآیندِ از دست دادنِ

مداوم نخواهد بود...

 

شعر از هاروکی موراکامی

انسان دایره غم انگیزی ست که تکرار می شود...

چــرا که انسـان
               آزاد
به دنیا نمی آید
           که آزاد
      زندگی کند
           که آزاد
            بمیرد
انسان دایره غم انگیزی ست
که تکرار می شود...


شعر از کیومرث منشی زاده

كیفیت زندگی شما را دو چیز تعیین میكند:

كیفیت زندگی شما را دو چیز تعیین میكند:

كتاب ھايی كه میخوانید،

و انسان ھايی كه ملاقات میكنید...!

 

میلان کوندرا

که بار عشق برای فرشته سنگین بود

و کلْمه بود و جهان در مسیر تکوین بود
و دوست داشتن، آن کلْمه ی نخستین بود

و عشق، روشنی کائنات بود و هنوز
چراغ های کواکب، تمام پایین بود

خدا امانت خود را به آدمی بخشید
که بار عشق برای فرشته سنگین بود

و زندگانی و مرگ آمدند و گفته نشد
کزین دو، حادثه ی اولی، کدامین بود؟

اگر نبود، به جز پیش پا نمی دیدیم
همیشه عشق، همان دیده ی جهان بین بود

به عشق از غم و شادی کسی نمی گیرد
که هر چه کرد، پسندیده و به آیین بود

اگر که عشق نمی بود، داستان حیات
چگونه قابل توجیه و شرح و تبیین بود؟

و آمدیم که عاشق شویم و درگذریم
که راز زندگی و مرگ آدمی، این بود

شعر از حسین منزوی

زندگی رسم خوشایندی است

زندگی رسم خوشایندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ،
پرشی دارد اندازه عشق.
زندگی چیزی نیست ، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.
زندگی جذبه دستی است که می چیند.
زندگی نوبر انجیر سیاه ، که در دهان گس تابستان است.
زندگی ، بعد درخت است به چشم حشره.
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است.
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پیچد.
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست.
خبر رفتن موشک به فضا،
لمس تنهایی "ماه"، فکر بوییدن گل در کره ای دیگر.

زندگی شستن یک بشقاب است.

زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است.
زندگی "مجذور" آینه است.
زندگی گل به "توان" ابدیت،
زندگی "ضرب" زمین در ضربان دل ما،
زندگی "هندسه" ساده و یکسان نفسهاست.

هر کجا هستم ، باشم،
آسمان مال من است.
پنجره، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است.
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچهای غربت؟

 


شعر از سهراب سپهری

به آرامی آغاز به مردن می‌كنی

به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر سفر نكنی
اگر كتابی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نكنی
به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
زماني كه خودباوري را در خودت بكشی
وقتي نگذاري ديگران به تو كمك كنند
به آرامي آغاز به مردن می‌كنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی
اگرهميشه از يك راه تكراری بروی
اگر روزمرّگی را تغيير ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نكنی
يا اگر با افراد ناشناس صحبت نكنی
تو به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر از شور و حرارت
از احساسات سركش
و از چيزهايی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند
و ضربان قلبت را تندتر مي‌كنند
دوری كنی

تو به آرامی آغاز به مردن می‌كنی
اگر هنگامی كه با شغلت،‌ يا عشقت شاد نيستی، آن را عوض نكنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی
اگر ورای روياها نروی
اگر به خودت اجازه ندهی
كه حداقل يك بار در تمام زندگي‏ات
ورای مصلحت‌انديشی بروی
امروز زندگی را آغاز كن
امروز مخاطره كن
امروز كاری كن

 


شعر از پابلو نرودا

همین است زندگی

یک رود و صد مسیر، همین است زندگی
با مرگ خو بگیر! همین است زندگی

با گریه سر به سنگ بزن در تمام راه
ای رود سربه زیر! همین است زندگی

تاوان دل بریدن از آغوش کوهسار
دریاست یا کویر؟ همین است زندگی!

بر گِرد خویش پیله‌تنیدن به صد امید
این «رنج» دلپذیر همین است زندگی

پرواز در حصار، فروبسته حیات
آزاد یا اسیر، همین است زندگی

چون زخم، لب گشودن و چون شمع سوختن
«لبخند» ناگریز، همین است زندگی

دلخوش به جمع‌کردن یک مشت «آرزو»
این «شادی» حقیر همین است زندگی

با «اشک» سر به خانه دلگیر «غم» زدن
گاهی اگر چه دیر، همین است زندگی

لبخند و اشک، شادی و غم، رنج و آرزو
از ما به دل مگیر، همین است زندگی

 


شعر از فاضل نظری

تا شقایق هست زندگی باید كرد

دشت هایی چه فراخ

كوه هایی چه بلند

در گلستانه چه بوی علفی می آید

من در این آبادی

                     پی چیزی می گردم

پی خوابی شاید

                 پی نوری

                              ریگی

                                        لبخندی

پشت تبریزی ها

غفلت پاكی بود

                   كه صدایم می زد 

پای نیزاری ماندم

                     باد می آمد

                                  گوش می دادم

چه كسی بامن حرف می زد

سوسماری لغزید 

راه افتادم

یونجه زاری سر راه 

بعد جالیز خیار

                 بوته های گل رنگ

و فراموشی خاك

لب آبی 

گیوه ها را كندم  

و نشستم پاها در آب

من چه سبزم امروز

و چه اندازم تنم هوشیارم

نكند اندوهی

                سر رسد از سر كوه

چه كسی پشت درختان است

هیچ

        می چرد گاوی در كوه

ظهر تابستان است

سایه ها می دانند

                    كه چه تابستانی است

سایه هایی بی لك

گوشه ای روشن و پاك

كودكان احساس

جای بازی اینجاست

زندگی خالی نیست

مهربانی هست

                    سیب هست

                                   ایمان هست

آری  

تا شقایق هست

                   زندگی باید كرد

در دل من چیزیست

                        مثل یك بیشه نور

مثل خواب دم صبح 

و چنان بی تابم 

كه دلم می خواهد

بدوم تاته دشت 

بروم تا سر كوه

دور ها آوایی است

                         كه مرا می خواند...

 

شعر از سهراب سپهری

بس كه بد ميگذرد زندگى اهل جهان

                         بس كه بد ميگذرد زندگى اهل جهان

                                                       مردم از عمر چو سالى گذرد، عيد كنند

 

شعر از صائب تبریزی

عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم!

من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از كشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
كودكان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم! 
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم

 

شعر از حسین پناهی

بى خبر تصميم نگير

زمان بده!
مثلاً بيا و بگو
تا فلان روز ماندنى هستم
تا فلان روز روى من حساب كن
بى خبر تصميم نگير
تمامِ آدمهايى كه نزديكترينشان را ناگهان از دست دادند
ديگر هيچوقت زندگى نكردند

 

علی قاضی نظام

اگر یک بار دیگر متولد شوند

آدمها فکر می کنند اگر یک بار دیگر متولد شوند، جور دیگری زندگی
می کنند، شاد و خوشبخت و کم اشتباه خواهند بود.
فکر می کنند می توانند همه چیز را از نو بسازند، محکم و بی نقص!

اما حقیقت ندارد..

اگر ما جسارت طور دیگری زندگی
کردن را داشتیم،
اگر قدرت تغییر کردن را داشتیم،
اگر آدمِ ساختن بودیم،
از همین جای زندگیمان به بعد را
مى ساختيم....

 


آنتوان دوسنت اکزوپری

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود

از زندگی از ایـن همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرم  از  ستـــاره  و  آزرده ام  ز مــاه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام

دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم
آوخ …  کزین  حصـار  دل  آزار  خـــســتـــه ام

بیزارم از خموشی تقویم روی میـــز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

از  او  که  گفت  یار  تو  هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام

تنها  و  دل  گرفته  و  بیزار  و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام

 

محمد علی بهمنی

بعد می ماند...

براي آنچه دوستش داري

از جان بايد بگذري

بعد مي‌ماند زندگي

و آنچه دوستش داشتي.

 

 

شمس لنگرودی

زندگی دام نیست

زندگی دام نیست
عشق دام نیست
حتا مرگ دام نیست
چرا که یارانِ گمشده آزادند
آزاد و پاک…

 

احمد شاملو

مهم نیست

آدم ها را به این نقطه از زندگی نرسانیم
وقتی برای یک نفر اهمیت دارید هرکاری کنید کم نشود این اهمیت.
مهم بودن، در پس دوست داشتن ایجاد میشود
تا دوستت نداشته باشد که مهم نیستی
دلخوری هایت...
دلواپسی هایت..
نگرانی ها و بود و نبود هایت
دوست داشته شدن و مهم بودن سردی ها را خنثی میکند پس
برایش تلاش کنید
از آن دسته کارهاییست که هرچه بیشتر ،،،بهتر
کاش هیچکس دربرابر دوست داشتنمان نگوید مهم نیست

مهم نیست که دوستت داشته باشد یا نه؟؟؟

مهم نیست هربار تعریفی جدید از تو بگوید که حس نکنی مهم نیستی؟!!

مهم نیست هرشب بگوید پنج دقیقه بیشتر بیدار باش یا نگوید!!؟؟

نگوید و آخرین کارش با موبایلش این باشد که ساعتش را برای پنج صبح روشن کند!؟

مهم نیست بعداز سالها معاشرت با تو بداند کدام عطر را به کدام پیراهنش بزند که به وجد بیایی و بفهمی هنوز هم برای سلیقه ات احترام قائل است یا نه!!؟

مهم نیست وقت باریدن باران دل دل کند قرار بگذارد یا نه؟!

مهم نیست کسی باشد که در این سرمای استخوان سوز خواهش کند بیشتر مواظب باشی وکمتر سرما بخوری ؟؟!

مهم نیست کسی باشد تا مهربانی هایش را به پایت بریزد بی شرط بی چشمداشت بی توقع!؟

برای شما مهم نیست؟؟؟
برای من که همه ی زندگی است
همه ی همه ی همه!
همین مهم بودن ها و دوست داشته شدن ها جبران تمام تلخی ها و سردی های زندگیست
ادم هارا به جایی نرسانیم که اقرار به بی اهمیتی مان کنند!
در این هاگیر واگیر های هر روزه مان کمتر بی تفاوتی را به رخ هم بکشیم...

غزاله راد

بی فریب خوردن  زندگی سخت است

گاهی باید دروغ را راست پنداشت

و گاهی راست را دروغ

بی فریب خوردن

زندگی سخت است

باور کن...

 

فروغ فرخزاد

زندگی

زندگی یعنی

امیدوار بودن عشق من

زندگی مثل دوست داشتن تو،

                          کاری ست جدی....

 

ناظم حکمت

دارد چه کار با خودش این مرد می کند ؟

مامان! تمام زندگی ام درد می کند

دارد چه کار با خودش این مرد می کند ؟!

دارد مرا شبیه همان بچّه ی لجوج

که تا همیشه گریه نمی کرد می کند 

این باد از کدام جهنّم رسیده است

که برگ، برگ، برگ مرا زرد می کند

هی می رسد به نقطه ی پایان، به خودکشی

یک لحظه مکث، بعد عقبگرد می کند 

ابری ست غوطه ور وسط خواب های مرد

که آتش نگاه مرا سرد می کند

بی فایده ست سعی کنم مثل‌تان شوم

دنیای خوب ! باز مرا طرد می کند 

هی فکر می کنم... و به جایی نمی رسم

هی فکر می کنم... و سرم درد می کند

 

سید مهدی موسوی

زندگی فرصتیست مغتنم بشمار

زندگی ، لبخند کودکیست

زندگی ، لذت از بدی هاســت

زندگی ، طراوت باران اســــــــــت

زندگی ، تبسم دختر همسایه است

زندگی فرصتیست مغتنم بشمار

 

حسرت 90/4/12