انتظار
از دریچه
با دلِ خسته، لبِ بسته، نگاهِ سرد
میکنم از چشمِ خوابآلودهی خود
صبحدم
بیرون
نگاهی:
در مه آلوده هوای خیسِ غمآور
پارهپاره رشتههای نقره در تسبیحِ گوهر...
در اجاقِ باد، آن افسردهدل آذر
کاندکاندک برگهای بیشههای سبز را بیشعله میسوزد...
من در اینجا ماندهام خاموش
بر جا ایستاده
سرد
□
جاده خالی
زیرِ باران!
۱۳۲۸
احمد شاملو
+ نوشته شده در چهارشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۱ ساعت 10:34 توسط بیراهه ای در آفتاب
|