من چه کردم کاینچنین بی اعتبارم میکنی
از برای خــاطــر اغیار خوارم می کنی
من چه کردم کاینچنین بی اعتبارم میکنی
روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو
گـــر بگویم گــریه هـــا بر روزگــارم میکنی
گر نمیآیم به سوی بزمت از شرمندگیست
زانکه هر دم پیش جمعی شرمسارم میکنی
گر بدانی حال من گریان شوی بیاختیـار
ای که منع گریه بی اختیـارم میکنی
گفتهای تدبیر کارت میکنم وحشی منال
رفت کار از دست کی تدبیر کارم میکنی
شعر از وحشی بافقی
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶ ساعت 17:24 توسط بیراهه ای در آفتاب
|
هــدف از تــشکـیــل ایـــن وبــلاگ