اینجا چرا می تابی ؟ ای مهتاب ، برگرد
این كهنه گورستان غمگین دیدنی نیست
جنبیدن خلقی كه خشنودند و خرسند
در دام یك زنجیر زرین ، دیدنی نیست
می خندی اما گریه دارد حال این شهر
ششصد هزار انسان كه برخیزند و خسبند
با بانگ محزون و كهنسال نقاره
دایم وضو را نو كنند و جامه كهنه
از ابروی خورشید ، تا چشم ستاره
وز حاصل رنج و تلاش خویش محروم
از زندگی اینجا فروغی نیست ، الاك
در خشم آن زنجیریان خرد و خسته
خشمی كه چون فریادهاشان گشته كم رنگ
با مشت دشمن در گلوهاشان شكسته
واندر سرود بامدادیشان فشرده ست
زینجا سرود زندگی بیرون تراود
همراه گردد با بسی نجوای لب ها
با لرزش دلهای ناراضی همآهنگ
آهسته لغزد بر سكوت نیمشب ها
وین است تنها پرتو امید فردا

 

مهدی اخوان ثالث

پ ن: به نظر شما این شعر حرف دل این روزهای مملکت ما نیست؟؟؟