آنقدر بی خیال از بازنگشتنت گفتی،

که گمان کردم سر به سر ِ این دل ِ‌ساده می گذاری!

به خودم گفتم

این هم یکی از شوخی های شاد کننده ی توست!

ولی آغاز ِ آواز ِ بغض ِ گرفته ی من،

در کوچه های بی دارو درخت ِ خاطره بود!

هاشور ِ اشک بر نقاشی ِ چهره ام

و عذاب ِ شاعر شدن در آوار هر چه واژه ی بی چراغ!

دیروز از پی ِ گناهی سنگین، گذشته را مرور کردم!

 

 

یغما گلرویی

حتما ادامه این شعر زیبا را در ادامه مطلب بخوانید