به جور، ترک محبت خلاف عادت ماست
وفـــا مصاحب دیرینـــــه ی محبت ماست

تو و خلاف مــــروت خــــدا نگــه دارد
به ما جفای تو از بخت بی مروت ماست

بسا گدا به شهان نرد عشـــق باخته‌اند
به ما مخند که این رسم بد نه بدعت ماست

به دیگری نگذاریم ، مرده‌ایــــــم مگر
نشان تیر تغافل شدن کـه خدمت ماست

تویی که عزت ما می‌بری به کم محلی
و گرنه خواری عشقت هلاک صحبت ماست

به دعوی آمده بودیم چاشنی کردیم
کمان تو نه به بازوی صبر و طاقت ماست

هزار بنده چو وحشی خرید و کرد آزاد
کند مضایقه از یک نگه که قیمت ماست

شعر از وحشی بافقی