لب به آواز گشودم به لبم مُهر زدند
شاخه ها تن به تقاضای شکستن دادند
برگ ها یک به یک از شاخه به خاک افتادند
باز موسیقی تار شب و قانون سکوت
بادها باز هم آواز عزا سر دادند
بس که خمیازه فریاد کشیدم، دیری است
خواب هایم همه کابوس، همه فریادند
لب به آواز گشودم به لبم مُهر زدند
چشمم آمد به سخن، سرمه به خوردش دادند
گرچه یاران همه از شادی ما غمگینند
باز شادیم که یاران ز غم ما شادند
شعر از قیصر امین پور
+ نوشته شده در سه شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ ساعت 20:2 توسط بیراهه ای در آفتاب
|