در نوبتی دوباره دلت را مرور کن
در نوبتــی دوبــاره دلــت را مـــرور کن از غم به هر بهانهی ممکن عبور کن
رحمی کن ای عزیز به آبــــادی خودت فکری برای کشتن این بوف کور کن
ای خیس گریه های کدورت، کمی بخند این ابرهای مملو تب را صبور کن
گیرم تمام راه تو مسدود شد، بــــگرد یک آسمان تازه و یک جاده جور کن
با انجمـــادِ ظلمتِ شب بی شباهتی با شعله در برودت ذهنم خطور کن
یاغی! هبوط فرصت تقسیم سیب نیست در نوبتی دوباره دلـت را مـرور کن
فرهاد صفریان
+ نوشته شده در یکشنبه ۸ اسفند ۱۳۹۵ ساعت 21:22 توسط بیراهه ای در آفتاب
|