خطابه ی تدفین

برای چه‌گوارا

غافلان
هم‌سازند،
تنها توفان
کودکانِ ناهمگون می‌زاید.

هم‌ساز
سایه‌سانانند،
محتاط
در مرزهای آفتاب.
در هیأتِ زندگان
مردگانند.

وینان
دل به دریا افگنانند،
به‌پای دارنده‌ی آتش‌ها
زندگانی
دوشادوشِ مرگ
پیشاپیشِ مرگ
هماره زنده از آن سپس که با مرگ
و همواره بدان نام
که زیسته بودند،
که تباهی
از درگاهِ بلندِ خاطره‌شان
شرمسار و سرافکنده می‌گذرد.

کاشفانِ چشمه
کاشفانِ فروتنِ شوکران
جویندگانِ شادی
در مِجْری‌ِ آتشفشان‌ها

شعبده‌بازانِ لبخند
در شبکلاهِ درد
با جاپایی ژرف‌تر از شادی
در گذرگاهِ پرندگان.



در برابرِ تُندر می‌ایستند
خانه را روشن می‌کنند.
و می‌میرند.

۲۵ اردیبهشتِ ۱۳۵۴

احمد شاملو

این جهان جهانِ جبران‌هاست...

تسلاى این جهان این است که
رنجِ مُدام و پیوسته وجود ندارد.
غمی می‌رود و شادی‌ای باز زاده می‌شود.
این‌ها همه در تعادل‌اند.
این جهان جهانِ جبران‌هاست...

 

آلبر کامو

همین است زندگی

یک رود و صد مسیر، همین است زندگی
با مرگ خو بگیر! همین است زندگی

با گریه سر به سنگ بزن در تمام راه
ای رود سربه زیر! همین است زندگی

تاوان دل بریدن از آغوش کوهسار
دریاست یا کویر؟ همین است زندگی!

بر گِرد خویش پیله‌تنیدن به صد امید
این «رنج» دلپذیر همین است زندگی

پرواز در حصار، فروبسته حیات
آزاد یا اسیر، همین است زندگی

چون زخم، لب گشودن و چون شمع سوختن
«لبخند» ناگریز، همین است زندگی

دلخوش به جمع‌کردن یک مشت «آرزو»
این «شادی» حقیر همین است زندگی

با «اشک» سر به خانه دلگیر «غم» زدن
گاهی اگر چه دیر، همین است زندگی

لبخند و اشک، شادی و غم، رنج و آرزو
از ما به دل مگیر، همین است زندگی

 


شعر از فاضل نظری

فروردین من

شادی هایت را بر صورت من بریز
فروردین من!
و اضافه هایش را پست کن
برای کسی که بهاری ندارد...
شادا بهار
که دست مرا گرفته
نمی دانم به کجا می برد
شادا من
که دست بهار را گرفته
به خانه خود می برم....


شعر از شمس لنگرودی

شايد ما نباشيم

کم نيستند شادي‌ها
حتي اگر بزرگ نباشند
آنقدر دست نيافتني نيستند
که تو عمري‌ست
کز کرده‌اي گوشه جهان
و بر آسمان چوب خط مي‌كشي به انتظار

حبس ابد هم حتي ، پايان دارد

پاياني بزرگ و طولاني

چه آسان تماشاگر سبقت ثانيه‌هاييم

و به عبورشان مي‌خنديم

چه آسان لحظه‌ها را به کام هم تلخ مي‌کنيم 

و چه ارزان مي‌فروشيم لذت با هم بودن را

چه زود دير مي‌شود

و نمي‌دانيم که ؛ فردا مي‌آيد شايد ما نباشيم.


شعر از سيد علي صالحي