ما هم به حال و روز خدا گریه می کنیم
امشب من و بنان و خدا گریه می کنیم
در اوج دیلمان و دعا گریه می کنیم
در اوج دیلمان و دعا گریه می کنیم
امشب خدا به حال من و بندگان خویش
ما هم به حال و روز خدا گریه می کنیم
با دفتری گذشته ی خود را ورق زنان
یک مشت شبه خاطره را گریه می کنیم
باران گرفته شهر پر از ضجه ی خداست
ما هم شبیه پنجره ها گریه می کنیم
از درد برده ایم به نزد خدا گله
از دست کارهای خدا گریه می کنیم
گندیده هر چه گوش و کپک بسته هر چه چشم
امشب بدون این که صدا…گریه می کنیم
«ترسم که اشک در غم ما پرده در شود»
ای راز سر به مهر تو را گریه می کنیم
صالح سجادی
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۵ ساعت 21:29 توسط بیراهه ای در آفتاب
|
هــدف از تــشکـیــل ایـــن وبــلاگ