تو که بودی دعای تحویل سالم شدی

دل و دیده ام جان گرفت

شب و روزم رو به راه شد

سال و حالتم سامان گرفت

حالم خوب شد...

 

حضورت بهار بود و عطر بهار نارنج

باران بودی و پرواز پرستو ها

 

وقتی رفتی

آخرای ادا بازیِ سال میمونِ نامیمون بود

که دلم گرفت

 

خدا گفت:

بگو یا مقلب القلوب و الابصار

گفتم سر به سرم نگذار، دل و دیده ام او بود تغییر نمی کند

گفت لااقل بگو یا مدبر اللیل و النهار

گفتم چه فرقی می کند شب و روز بی او

گفت منم یا محول الحول و الاحوال

گفتم آری ولی اوست سال و حالتم

گفت بی منتت می دهم حول حالنا الی احسن الحال

گفتم باورت دارم ولی حال من بی او هیچ وقت نیکو نمی گردد

 

باور کن این خروس بی محل را

این سال بد شگون را بی تو تحویل نمی گیرم...

 

حسرت 95/12/30