در خوابِ اين خشت‌ها
هرگز
انعکاس هيچ تبسمی
نخواهی ديد.
به بالا برآ
عجيبی نيست
ما
مرارت مکشوف مادران خويشيم
در تغزل شبنم و
گياه.
اکنون گهواره بگير،
هم اين وقت هوش
خشت مرده نيز
دانای ديوار و
آينه است.
به تماشا برآ
عجيبی نيست

 

شعر از سید علی صالحی

پ ن: از خرمشهر فقط نامی ماند و عکسی به یادگار ، افتخاری که باد در غبغب بیندازند و بگویند "خرمشهر، شهر خون، شهر قیام آزاد شد" ، بمیرم برای شهیدانی که وجب به وجب خاک آن شهر را گلگون کردند ، که باقی بماند ، باشد ، نه فقط اسمش ، ارزشش ، مردمش ، حال نه هوایی برایش مانده ، نه آبی ، کاش مختاری بود تا انتقام از یزیدیان عصر ما می گرفت...
ممد نبودی ببینی شهر بی آب گشته...