مرد داریم تا مرد ،یکی سرکار ،یکی سر بار ،یکی سردار
آهای خبردار، مستی یا هشیار
خوابی یا بیدار ،خوابی یا بیدار
خوابی یا بیدار ،خوابی یا بیدار
تو شب سیاه ، تو شب تاریک
از چپ و از راست ،از دور و نزدیک
یه نفر داره ، جار میزنه ، جار
آهای غمی که ،مثل یه بختک
رو سینهی من، شدهای آوار
از گلوی من، دستات و بردار
دستات و بردار،از گلوی من ،از گلوی من ،دستات و بردار،
کوچههای شهر، پرِ ولگرده
دل پرِ درده ،شب پر مرد ، پر نامرده
آهای خبردار،آهای خبردار
باغ داریم تاباغ،یکی غرق گل یکی پر خار
مرد داریم تا مرد ،یکی سرکار ،یکی سر بار ،یکی سردار
توی کوچه ها ،یه نسیم رفته ، پی ولگردی
توی باغچه ها، پاییز اومده ، پی نامردی
توی آسمون ماه دق می ده ،ماه دق می ده، درد بی دردی
پاییز اومده ، پاییز اومده، پی نامردی
یه نسیم رفته ، پی ولگردی …
شعر از حسین منزوی
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۶ ساعت 21:55 توسط بیراهه ای در آفتاب
|
هــدف از تــشکـیــل ایـــن وبــلاگ