در زير سايه ی مژه ات خوابم آرزوست
همرنگ گونه های تو مهتابم آرزوست
چون باده ي لب تو می نابم آرزوست
ای پرده پرده ی چشم توام باغ هاي سبز
در زير سايه ی مژه ات خوابم آرزوست
دور از نگاه گرم تو ، بي تاب گشته ام
بر من نگاه کن ، که شب و تابم آرزوست
تا گردن سپيد تو گرداب رازهاست
سر گشتگی به سينه ی گردابم آرزوست
تا وارهم ز وحشت شب های انتظار
چون خنده ی تو مهر جهانتابم آرزوست
شعر از فريدون مشيری
چون باده ي لب تو می نابم آرزوست
ای پرده پرده ی چشم توام باغ هاي سبز
در زير سايه ی مژه ات خوابم آرزوست
دور از نگاه گرم تو ، بي تاب گشته ام
بر من نگاه کن ، که شب و تابم آرزوست
تا گردن سپيد تو گرداب رازهاست
سر گشتگی به سينه ی گردابم آرزوست
تا وارهم ز وحشت شب های انتظار
چون خنده ی تو مهر جهانتابم آرزوست
شعر از فريدون مشيری
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶ ساعت 13:53 توسط بیراهه ای در آفتاب
|
هــدف از تــشکـیــل ایـــن وبــلاگ