عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
گر چه مستیم و خرابیم چو شبهای دگر
باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر
امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم
شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر
عهد کردم که دگر می نخورم در همه عمر
بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر
مست مستم مشکن قدر خود ای پنجه غم
من به میخانهام امشب تو برو جای دگر
چه به میخانه چه محراب حرامم باشد
گر به جز عشق توام هست تمنای دگر
تا روم از پی یار دگری میباید
جز دل من دلی و جز تو دلارای دگر
گر بهشتی است رخ تست نگارا که در آن
میتوان کرد به هر لحظه تماشای دگر
از تو زیبا صنم این قدر جفا زیبا نیست
گیرم این دل نتوان داد به زیبای دگر
میفروشان همه دانند عمادا که بود
عاشقان را حرم و دیر و کلیسای دگر
شعر از عماد خراسانی
+ نوشته شده در یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵ ساعت 17:15 توسط بیراهه ای در آفتاب
|
هــدف از تــشکـیــل ایـــن وبــلاگ