در گزند شامگاهی بی باور، بامداد ما هم رفت.دریای روشنی که رازسرای دو ساحل دور از هم بود.ساحلی اینجا با عزاداران آزرده اش، از این همه آواز بد آیند، و ساحلی آنجا با غمگسارانی دور مانده از ماوای مشترکی که میهنش می نامیم. مرگ مدارا شکن بی چرا، به نیت شکستن چراغی که در این خانه می سوخت، ساحتی دیگر گسترد، مگر که به طعنه ی تاریکی امید و آینه و روشنایی را از ما بازستاند. زهی به غفلت که بامداد نامیراست، ماناست، مکرر است. عقابی که از این قله در گذشت و رفت، برای آسمان آزادای کبوتران بیشماری را زیر پر و بال مادرانه ی خود باز پرورد.

برای همه ی ما درد شناسان هم سلوک، احمد شاملو آخرین پدیده ی ساحت کلمه و تغزل، طی قرن ماضی بود.اسطورگی این گهواره بان بزرگ همان دهه ی دوری رقم خورد، که خود پا در رکاب رویای آزادی تنها در برابر فرهنگ شکست بازماند، تا شرافت مجروح انسان ایرانی را، به رساترین آواز فرا خواند. این وطن هرگز از همسرایان ناصری شعر باشکوه خویش غافل نخواهد ماند.با این همه این روزها، اگرچه به دلیل طولانی شدن روزگار سوگ و سیاهی، شاید عدم حضور شاملو، چندان تنهایی همه ی ما را به رخ روزگار نکشد، اما در پایان این گریستن طولانی ، وقت که اندکی از بی باوری یتیمانه ی خویش به در آییم، فقدان عظیم این آینه ی بی روبرو، بی تا و تکتاب را درک خواهیم کرد. حیرتا که چراغش در این خانه می سوخت، دل و دیده اش به راه شما بود.

دهه ی دلگیر هفتاد، دهه ی غیاب غمگین باشکوه ترین فرزندان ملت ما بوده است. چندان که فرصت نداده فرصت نمی دهد حتی رخت عزای خویش را از تن به در آوریم و به یکی آب دیده شست و شو دهیم.

شاملوی شما و شاملوی ما همو بود که نیما بی او نبود ، و باز بی او نسلهای مقتدر قلم امروزی نیز. شاملو به شهادت شعر شورانگیزش، زمان را به دوپاره در پس و پیش حیات خویش تقسیم کرد و رفت، تا سلام عاشقانه ی ما را به مرتضی کیوان ها و وارتان های همیشه ی روزگار برساند.

من از سوی اهل قلم و نسل خود به همه ی دوستان، عزیزان، و بیداران مهاجرمان تسلیت عرض می کنم. همدردی ما را بپذیرید، ما هم آنجا میان اهل فراقی، در وصف این سوگ سیاوشانه هم شانه ی شما نشسته ایم. بدین باور بی شکست که شما نیز با ما و در میان ما هستید، بر مزار مهتابی ترین ستاره ی دنباله داری که دریا به حسادتش تن به طوفان سپرده است . تسلیت ما را بپذیرید و فراموش هم نمی کنیم که هیچ طوفانی حتی به نام مرگ، نمی تواند سلسله ی نور و نسترن و شعله های سرکش سرودن را، به ویژه در دیار حافظان مدارا و حوصله، قیچی کند.

من در آخرین کلام خود، به شدت در حیرتم که این خاک سرد و خود سر، چگونه آتشفشان نامیرایی چون «ا.بامداد» را تحمل خواهد کرد."

شنیدن صدای سید علی صالحی:

http://www.seyedalisalehi.com/cgi-bin/content.pl?f=50&t=0