امشب دلم، هوای تو کرده است
یک شب هوای گریه
یک شب هوای فریاد
امشب دلم، هوای تو کرده است
فوج اثیری درناها
در باران
شعری مهاجر است
که می گذرد
و آن صدای زمزمه وار
که لحظه لحظه،
به من،
یک شب هوای فریاد
امشب دلم، هوای تو کرده است
فوج اثیری درناها
در باران
شعری مهاجر است
که می گذرد
و آن صدای زمزمه وار
که لحظه لحظه،
به من،
نزدیک می شود،
آهنگ بال بال شعرم
شعرم هوای نشستن دارد
شب را
تا صبح
مهمان کوچه های بارانی
خواهم بود
و برگ برگ دفتر غمگینم را
در باران
خواهم شست
آن گاه شعر تازه ام را
ـ که شعر شعرهایم خواهدبود ـ
با دست های شاعرانه ی تو،
بر دفتری که خالی ست
خواهم نوشت
ای نام تو تغزل دیرینم،
در باران!
یک شب هوای گریه
یک شب هوای فریاد
امشب دلم هوای تو کرده است
شعر از حسین منزوی
+ نوشته شده در جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۶ ساعت 19:21 توسط بیراهه ای در آفتاب
|
هــدف از تــشکـیــل ایـــن وبــلاگ