مىدانيد چى توى يك رابطه بد است؟
چيزى دردناكتر از اميد وجود ندارد. اميد مىتواند برگ خشكى را در ميانهى زمستان و بهار، تا ابد بلاتكليف بگذارد. جورى كه نه خشك شود و فروريزد و در انتظار جوانهى بهارش باشد، نه بتواند خون تازه را در رگبرگهايش بگرداند و به زندگى بازگردد.
اگر رابطه يك نقطهى شروع دارد - كه دارد - و آغازش يك اتفاقِ فعال است كه بايد بابتش وقت و انرژى صرف كرد - كه هست - پايانش هم يك فرايند است كه نمىشود منفعل و«بگذار بگذرد»ى از آن گذشت. به حرمتِ عمرى كه پاى رابطه رفته، بايد درايت به خرج داد و وقت و انرژى صرف كرد براى پايانش. رابطهاى كه قرار است تمام شود، آخرش نقطه مىخواهد، وگرنه سر سطرى هم در كار نخواهد بود .
حسین وحدانی
هــدف از تــشکـیــل ایـــن وبــلاگ