تو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران
نبینم ات که غریبانه اشک می ریزی!
هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی
خزان کجا، تو کجا تک درخت من! باید
که برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی
درخت، فصل خزان هم درخت می ماند
تو " پیش فصل" بهاری نه اینکه پاییزی
تو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی
خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد
وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی
شعر از فاضل نظری
پ ن: به مناسبت چهارمین سال درگذشت پدرِ یارِ از دست رفته ام (1392/07/22)
فدای اشک هایت که بعد از چهار سال هنوز نوازش گر صورت پر مهر و مهربانت است
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود...
هــدف از تــشکـیــل ایـــن وبــلاگ