تعویذ

به چرک می‌نشیند
خنده
به نوارِ زخم‌بندی‌اش ار
ببندی.

رهایش کن
رهایش کن
اگر چند
قیلوله‌ی دیو
آشفته می‌شود.



چمن است این
چمن است
با لکه‌های آتش‌خونِ گُل
بگو چمن است این، تیماجِ سبزِ میرِ غضب نیست
حتا اگر
دیری‌ست
تا بهار
بر این مَسلخ
برنگذشته باشد.



تا خنده‌ی مجروحت به چرک اندر ننشیند
رهایش کن
چون ما
رهایش کن!

۲۶ تیرِ ۱۳۵۱

احمد شاملو

تعویذ: بازوبند، چشمزخم، دعا، طلسم

زیر دین سرمه دان ها چشم هایت را نبر

اخم هایت خنجر فرمانروایی ظالم است
خنده هایت لذت مهمانی یک حاکم است

از همان روزی که مویت را نشانم داده ای
تار می بینم جهان را گرچه چشمم سالم است

زیر دین سرمه دان ها چشم هایت را نبر
سرمه ی چشمان تو بی سرمه ها هم دائم است

مزه ی سیب لبم را بار دیگر مزه کن
فرض کن شیطان از اعمال قدیمش نادم است

قلب خود را پیش تو جا می گزارم خوبِ من
بازگشت از راه رفته گَه گُداری لازم است

شعر از امیر سهرابی

الفبا برای سخن گفتن نیست

الفبا برای سخن گفتن نیست
برای نوشتن نام توست

اعداد
پیش از تولد تو به صف ایستادند
تا راز زادروز تو را بدانند

دست‌های من
برای جست و جوی تو پیدا شدند

دهانم
کشف دهان توست
ای کاشف آتش

در آسمان دلم توده برفی است
که به خنده‌های تو دل بسته است

 

شمس لنگرودی